ادبیات غنایی

⓿دانلودجزوه.مقاله.پروژه.کارآموزی⓿


وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی


ادبیات غنایی

غنا در لغت یعنی آوازخوانی،سرود،تغنّی( و آن خواندن شعر همراه با کف زدن است)، خنیاگری؛ و در اصطلاح به اشعاری گفته می‌شود که به بیان احساسات و عواطف شخصی پرداخته است، به شرط آنکه از «احساس» و « عواطف شخصی» وسیع‌ترین مفاهیم آن‌ها را در نظر بگیریم؛ یعنی تمام انواع احساسات، از نرم‌ترین آن‌ تا درشت‌ترین آن‌، با همه واقعیاتی که وجود دارد.
شعر غنایی به «حسنِ» شاعر مربوط می‌شود، بنابراین طیف وسیعی از معانی و مضامین شاعرانه را به خود اختصاص می‌دهد. موضوعاتی که در ادب فارسی حوزۀ شعر غنایی را تشکیل می‌دهند از عشق و جوانی، تا پیری و مرگ، غم و شادی و …، تقریباً تمام موضوعات رایج است به جز حماسه و شعر تعلیمی. حتی داستان‌های منظوم ادب فارسی، هم در مقولۀ شعر غنایی قرار می‌گیرند.
در یک نگاه اجمالی: شعرهای عاشقانه، فلسفی و عرفانی، مذهبی، هجو، مدح، وصف طبیعت، همگی از مصادیق شعر غنایی‌اند.
معادل غربی برای اصطلاح شعر غنایی، لیریک «Lyric» است. در یونان باستان این گونه اشعار با همراهی بربط (در یونانی lura، در انگلیسی و فرانسه Lyre) خوانده می‌شد، به این خاطر به این اشعار لیریک گفته می‌شد. شعر غنایی غربی، شعری است غالباً کوتاه و غیر روایی که الزاماً با موسیقی همراه است.

 

The Writing of the Disaster  مقاله ای کامل در مورد ادبیات غنایی

اگر شعر بلند و روایی باشد، مانندِ خسرو و شیرین نظامی در ادبیات پارسی … به آن «Pramatic lyric» یعنی شعر غنایی نمایشی گفته می‌شود، با این تفاوت که در غرب و یونان به علت رواج نمایش، این گونه اشعار شکلی نمایشی دارند و در شعر پارسی، شکلی داستانی و روایی. شعر غنایی در فارسی در قالب، غزل، مثنوی، رباعی، دو بیتی و حتی قصیده مطرح می‌شود؛ اما، مهم‌ترین قالب آن غزل است.
اصطلاح شعر غنایی، از قدیم در ادب فارسی رایج نبوده، بلکه در سال‌های اخیر به تبع عرب‌ها که به شعرِ عاشقانه و عاطفی «الشعر الغنایی» می‌گفتند، در برابر اصطلاح لیریک، شعر غنایی را به کار بردند. قدما برای مجموعۀ غنائیات، اصطلاح خاصی نداشته‌اند، تعبیراتی از نوع غزل یا تغزل در ادبیات فارسی بوده که در طول زمان مفهوم آن تغییرات وسیعی یافته است.
در باره جایگاه شعر غنایی می توان گفت: شعر حماسی در دوران طفولیت جوامع به وجود می‌آید، همچنان که شعر تعلیمی به دوران کهولت جوامع برمی‌گردد؛ اما، شعر غنایی در دوران جوانی جوامع رشد می‌کند. بدین گونه که فرد «خویشتنِ خویش» را باز می‌یابد و «نداهای درون» را می‌شنود، با این همه شعر غنایی در جوامعی که به مرحلۀ کهولت و پیری رسیده‌اند نیز ظهور دارد.
از طرفی بسیاری از محققین دوران اوج و رواج ادب غنایی را، مربوط به گسترش تمدن و شهرنشینی می‌دانند. دوره‌ای که انسان به علت زندگی شهرنشینی هر روز بیشتر از طبیعت دور می‌شود و نسبت به آن دلتنگ‌تر! یکی از موتیف‌های این گونه اشعار، موتیف «آن روزها رفتند» است که با حسرت به روزگاران کهن همراه است.
منشا اشعار عاشقانه به روابط مرد و زن در دوران مادر سالاری که جامعه تحت حکومت زن بوده است، می‌رسد. اشعار عاشقانه همان ستایش‌ها و اوراد و اذکاری هستند که مردان برای زنِ حاکم می‌سروده‌اند. در بسیاری از اوراد و مناجات‌ها اگر به جای خدا، معشوق را تصور کنیم، در معنا خللی حاصل نمی‌شود. زیربنای ادبیات عرفانی هم از این دیدگاه، ادب غنایی است، عارفان نخستین، شعر عاشقانه را تفسیر و تأویل عرفانی کرده‌اند و این معنی در تفاسیر شیخ ابوسعید ابی الخیر در «اسرار التوحید» کاملاً آشکار است.
محققان غربی تأیید کرده‌اند که اشعار غنایی یونانی، مصری و عبری ریشه درترانه‌ها و مناسک مذهبی دارد. نمونۀ خوب اتحاد ادب غنایی و عرفانی، «دو غزلِ‌ غزل‌های سلیمان» است.
شعر غنایی سابقه‌ای هزاران هزار ساله دارد. متن‌های به دست آمده از اهرام مصر را که سروده‌هایی در ستایش پادشاه و آوازهایی برای تدفین و دعاهایی برای خدایان است، می‌توان قدیمی‌ترین شعرهای غنایی دانست. این آثار مربوط به دو هزار و ششصد سال قبل از میلاد مسیح است.
فیلیپا سیدنی، ادموند اسپنسر از شاعران غنایی اروپا محسوب می‌شوند. در قرن هجدهم، شعر غنایی چندان رونقی نداشت؛ اما، ظهور مکتب رمانتیسم و سمبولیسم در قرن نوزدهم، به آن رونقی تازه بخشید.
در شعر فارسی نیز، شعر غنایی از قدمت و سابقه‌ای طولانی برخوردار است و از همان آغاز شعر تا به امروز نمونه‌های بسیار زیبا و عالی از این نوع ادبی بر تارک ادبیات پارسی می‌درخشد.
منظومه‌های عاشقانه فارسی مانند ویس و رامین، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و … از آثار درخشان شعر فارسی در این حوزه هستند که خود در بخشی جداگانه قابل بررسی است. امروزه شعر غنایی علاوه بر غزل، در غزل مثنوی، شعر سپید، نیمایی یا شعر نو، سروده می‌شود.

شعرو ادبیات غنایی

یکی از انواع چهارگانه ادب فارسی،شعر غنایی است.درزبان های فرنگی به اشعار غنایی،لیریک (Lyric) می گویند.«غِنا،درلغت به معنی سرود و آواز خوش طرب انگیز است و شعرغنایی به شعری گفته می شود که گزارشگرِعواطف واحساسات شخصی شاعرباشد».(فرهنگ فارسی معین،ذیل واژه غنا) «شعرغنایی درتعریف اُدبای غرب،شعری کوتاه وغیرروایی است واگربلندباشدبه آن شعرغنایی نمایشی(dramatic)می گویند؛زیرامعمولاًشعروقتی طولانی می شودکه متضمن داستانی باشد.ازآن جا که درایران هنرنمایش رواج نداشته است،مابه شعرهای بلند غنایی ادبیات فارسی،شعرغنایی می گوییم.درادبیات فارسی،چندین منظومۀعالی غنایی داستانی وجوددارد مثل،ویس ورامین،لیلی ومجنون وخسرووشیرین که بلند وروایی هستند وداستانی عاشقانه راروایت می کنند.دراین داستان ها موضوع اصلی بیان حالات و احساسات مربوط به وصال وفراق است.دربخش هایی هم شاعربه مناسبت به وصف پدیده های زیبای طبیعت می پردازدودرهمۀآن ها بدون استثنا شاعربه ستایش قهرمان زن پرداخته واززیبایی وعلّو وعظمت او داد سخن داده است.»(شمیسا،۱۳۹،۱۳۸۳)

این نوع شعردرواقع آیینه عواطف و احساسات وآلام یا لذات شاعر است ،یعنی شاعراز پنجرۀ ذهن و با زبان و احساس درونی خود به وقایع وحوادث می نگرد .غرض ومقصود نهایی شعرغنایی،توصیف عواطف و نفسانیات نوع بشراست وبه همین جهت از وی‍ژگی های خاص،برخوردار است .

«شعرغنایی انواع این احوال و احساسات است که اغراض شعر را چنان که نزد قدما معمول بوده است بیان می دارد- وصف،مدح،رثا،فخر،وغزل… انواعی که همه را تحت عنوان کلی شعر غنائی – به معنی وسیع کلمه – می توان درج کرد».(زرین کوب،۱۴۴،۱۳۷۹)

«البته این جبّلی و فطری آدمی است که در هنگام شادمانی و غم،یادرآن زمان که نمودهای جهانِ آفرینش مسرورمی شود،برای خود زمزمه ای داشته باشد.این ترنم ها گاه گاه قالب لفظ می گیرد وازآن ها شعرغنایی به وجود می آید که ویژۀ یک دوره یا زمان معیّن یا چند تن سخن سرای بزرگ نیست،پرتوِ مهر جهانتاب زر اندود می گردد،روز خجسته را همه با نغماتی جان بخش پذیرا می شوندوشادی و اندوه خویش را با نغماتی دل انگیز یا سوزناک به گوشِ مشتاقان ویاران خویش می رساند و اگرشادمان است دیگران رادرمسرتِ خویش شریک می سازد واگرغمزده و گرفته است و عشق و آرزو و فراقِ عزیزان روحش را شکنجه می دهد بابازگو کردن آن ها ،ازاین تألمات می کاهد و بار اندوه خویش را سبکتر می سازد».(صورتگر۶۷،۱۳۴۸)

شعرغنایی درسه شکل کوتاه(رباعی ودوبیتی)متوسط(غزل و قطعه)و بلند(مثنوی) جلوه می کند.شکل اخیربیشتر برای سرودن داستان به کار می رود وبیشترین داستان های سروده شده ازنوع عاشقانه است .شاعر در لباس قهرمانان داستان یا معشوقه ساخته خویش ضمیردرون خود را آشکار می سازد وازاین رو نمایانگر شخصیت و افکار و عقاید و حالات شاعر است .«این گونه شعر، البته صورت های گوناگون داشت:سرودهای دینی،ترانه هایی برای رقص و آواز،ستایش نامه هایی برای برندگان مسابقات عمومی وجزآن ها چون بر عکس اشعار معروف به مراثی (Elegias) که معمولاً همراه با نوعی سرنا یا قره نی (Oboe-Aubos)خوانده می شداین گونه اشعار با نوعی ساز به نام لور یا لیر(Lyre)نواخته می شد عنوان اشعار لیریک به آن اطلاق شد.بدین گونه اشعار لیریک غیراز از احوال شخصی شاعر،زندگی عمومی و شوروهیجان آن را نیز منعکس می کرد بازی های عمومی،جشن های ملی و وجود قهرمانان شهرها و قبایل در طی آن ها در موجی از موسیقی جاودانه می شد چرا که در آن ایام هنوز شعر و موسیقی ازهم جدا نبود و شاعر لیریک در عین حال آهنگ ساز هم محسوب می شد».(زرین کوب،۹۰،۱۳۸۲)شعر غنایی علاوه بر داستان های غنایی مدح ،هجو،مرثیه،شکوائیه فراق نامه،حبسیه،مفاخره،سوگند نامه،ساقی نامه،مناجات نامه،شادی نامه،معراج نامه،مغنی نامه ،مناظره ،شهر آشوب،واسوخت،وقوع،تغزل،و موضوعات و محتویات دیگر را نیز در بر می گیرد.

یکی از شایع ترین گونه های شعر غنایی ،داستان های عاشقانه است که بقیه موضوعات و محتویات شعر غنایی رادر خود جای می دهد یعنی در یک داستان عاشقانه چون لیلی ومجنون ویاخسـرو وشیـرین می توان توحید، معراج، تغزل، توصیف،سوگند نامه،ساقی نامه ودیگر موضوعات را دید.حتی انواع ادبی دیگرگاه نیز سخت با انواع عاشقانه گره می خورند چنانکه هیچ منظومۀعاشقانه ازبعد تعلیمی و حماسی خالی نیست.

درمورد منظومه های غنایی:«ماهمواره با عواطف شخصی و تأثرات وآلام ویالذات و مسرّات یک فرد ویک روح کارداریم.دراین گونه اشعار،سخن از وصف آنچه درجهان واقعی و طبیعی است نمی رود،بلکه شاعر آنچه را مطلوب اوست به چشم ِ دل می بیند وبه زبان عواطف بیان می کند… میزان و ملاک ِ حقیقت دراین نوع شعر،عواطف روح شاعراست.غرض وغایت شعرغنایی توصیف عواطف ونفسانیات فرد است».(صفا،۱۵،۱۳۵۲)

آن دسته از آثار ادبی که حاوی احساس ها ،هیجان ها،اندیشه ها وعواطف فردی شاعریا نویسنده وتجربه های فردی اوست ادبیات غنایی نام گرفته است.اشعارعاشقانه،عارفانه که بیشترین حجم ادبیات جهان را تشکیل می دهند از این نوع ادبی هستند.

استادمحمدرضاشفیعی کدکنی اعتقاد دارد که برخلاف معتقدین شعرغرب که شعرغنایی را تبلور«خویشتن خویش» شاعر می دانند،ادبیات غنایی مصنوعی است کاملاً اجتماعی به طوری که اگر تعریف این گروه را بپذیریم بخش عمده ای از شعر غنایی را باید از حوزۀتعریف غنایی بیرون کنیم لذا ایشان تعریف دقیق شعر غنایی را چنین می دانند:«شعرغنایی سخن گفتن از احساسات شخصی است به شرطی که از دو کلمۀ«احساس»و«شخصی» وسیع ترین مفاهیم آن ها را درنظربگیریم؛یعنی تمام انواع احساسات از نرم ترین احساسات تا درشت ترین آن ها با همه واقعیاتی که وجود دارد.احساس شخصی بدان معنی که خواه از روح شاعر مایه گرفته باشد و خواه از احساس او، به اعتبار این که شاعر فردی است اجتماعی،روح او نیز در برابر بسیاری از مسائل با تمام جامعه اشتراک موضع دارد».(شفیعی کدکنی،۲۶،۱۳۸۶)

در شعر فارسی وسیع ترین افق معنوی ،افق شعر غنایی است. مطالعه در تطور انواع غنایی در ادب فارسی، گسترده ترین زمینۀبحث است. موضوعاتی که در ادب فارسی ،حوزه شعر غنایی را تشکیل می دهد. تقریباً تمام موضوعات رایج است به جز(حماسه وشعرتعلیمی)دریک نگاه اجمالی:شعرهای عاشقانه، فلسفی، عرفانی، مذهبی، هجو، مدح ووصف طبیعت همگی مصادیق شعرغنایی هستند.نکته قابل ملاحظه این که در ادبیات فارسی این مفاهیم اغلب با یکدیگر آمیخته اند و یک قطعه شعر می تواند ترکیبی از همۀاین مفاهیم باشد. غزل فارسی که یکی از سرشارترین حوزه های شعر است نمونه خوبی است که در آن می توان آمیزش انواع غنایی را به خوبی ملاحظه کرد.

لازم است اشاره کنیم در آغاز ادب فارسی ، این انواع از یکدیگر بیشتر تمایز دارند. هر قدر شعر فارسی به کمال نزدیک تر می شود این مفاهیم بیشتر به هم می آمیزند.ناگفته پیداست که یکی از علل اصلی این آمیختگی انواع غنایی در ادب فارسی تأثیر قالب های شعری و سنت های ادبی است. ادبیات غنایی گونه ای از ادبیات است که با زبانی نرم و لطیف ، با استفاده از معانی عمیق و باریک ، به بیان احساسات شخصی انسان می پردازد و بیانگر عواطف و ارزوهای انسانی و غم و شادی های اوست .

باید به این نکته توجه کرد که درادب حماسی شاعر جریان داستان رابیان می کند ودرآن دخل و تصرف نمی کندامادرادبیات غنایی شاعر احساسات و عواطف وامیال و آرزوهای خودرا درموقعیت های مناسب در داستان دخالت می دهد.چنان که معروف است ،که نظامی در پرداختن به شخصیت شیرین،سیمای همسر متوفای خود«آفاق»رادرنظر داشته است:

دراین افسانه شرط است اشک راندن
به حکـم آن که کـم زنـدگــانـی

سبک رو چون بتِ قپچـاق ِ من بود

همایـون پیکـری نغـز و خـرد منـد

چـوترکان گشته سوی کـوچ محتـاج

گـلابی تلـخ بـر شیریـن فشانـدن

چـو گل بـر باد شـد روزجـوانـی

گمـان افتـاد خود کافـاق من بـود

فرستـاده بـه مـن دارای در بنـد

به ترکی داده رختـم رابه تـاراج …

(خسرووشیرین،۴۳۰)

خاستگاه شعروادبیات غنایی

شعرغنایی در دو معنی به کار می رود:۱ – اشعاراحساسی و عاطفی ۲- اشعار عاشقانه.
درادبیات ما بیشتر به معنی دوّم معروف است .«دوران اوج ورواج ادب غنایی مربوط به ایام گسترش تمدن و شهرنشینی است وازاین رو غنا نسبت به حماسه،متأخّراست.»(شمیسا،۱۳۴،۱۳۸۳)درادبیات قدیم عرب در زمان چادرنشینی و زندگی شبانی ،بیشتر جنبۀحماسی دارد وبعداز ظهوراسلام و گسترش شهرها وشهرنشینی ،غنا و تغزل رواج پیدا می کند.«ادب حماسی مربوط به دورانی است که بشرزندگی گروهی و قبیله ای داشته است ودرآن ازتضاد فرد و اجتماع و تنهایی او ولاجرم بیان احساسات منبعث ازتنهایی و تعارض، خبری نیست.اما ادب غنایی مربوط به دوره ای است که بعد از شکل گرفتن اجتماعات و پیدا شدن شهرها وبه وجود آمدن قوانین و نظام ورسیدن انسان به خودشناسی وحرکت به سوی فردیت(Individuality)، بشر خودرادر تضاد وتعارض بااجتماع و قوانین یافته است و احیاناً احساس انزوا و تنهایی و ناامیدی کرده است.نظامات به وجود آمده،امیال و آرزوهای اورا سرکوب کرده و شهرنشینی اورا از طبیعت آزاد دورساخته است. پس شاعر درشعر خودبه دنیای آرمانی گذشته بازگشته است». (شمیسا،۱۳۸۳، ۱۳۸)

لذت ها و شادی های شاعر و بدبینی های برخاسته از دست نیافتن به آرزوها و رنج حاصل از اندیشۀ بودن و دست نیافتن به آزادی و دنیای آرمانی ومطلوب،ازجملۀموضوعات شعر غنایی است.«در شعرِ فارسی،وسیعترین افق معنوی و عاطفی،افقِ شعرهای غنایی است.موضوعاتی که درادب فارسی حوزۀ شعرغنایی را تشکیل می دهد تقریباً تمام موضوعات رایج است بجز حماسه و شعر تعلیمی.ودریک نگاه اجمالی،شعرهای عاشقانه،عرفانی،مذهبی،هجو،مدح ووصف طبیعت همگی مصادیقی از شعر غنایی به شمار می رود».(رزمجو،۸۵،۱۳۸۲)

ادب غنایی در اصل اشعاری است که احساسات و عواطف شخصی را مطرح کند. این‏گونه اشعار- که کوتاه بود- در یونان باستان با همراهی بربط (در یونانی Lura و در انگلیسی و فرانسه Lyre) خوانده می‏شد؛ و از این رو در زبان‏های فرنگی به اشعار غنایی، لیریک Lyric می‏گویند. حضرت داوود هم مزامیر خود را با نوای بربط می‏خوانده است، چنان که در مزمور صد وسی و هفتم گوید: «نزد نهرهای بابل آنجا نشستیم * و گریه نیز کردیم چون صهیون را به یاد آوردیم * بربط‏های خود را آویختیم‏ * بر درختان بید که در میان آنها بود * زیرا آنانی که ما را به اسیری برده بودند * در آنجا از ما سرود خواستند * و آنانی که ما را تاراج کرده بودند شادمانی خواستند * … چگونه سرود خداوند را * در زمین بیگانه بخوانیم»

اصولاً در اکثر نقاط جهان اشعار عاطفی و عاشقانه و سوزناک با موسیقی همراه بود است. در اروپا تروبادورها و در ایران عاشوق‏ها یا عاشیق‏ها و خنیاگران، روستاییان و شبانان، حافظ این سنّت بوده‏اند. لیریک را در عصر ما، شاید به تبع عرب‏ها که به شعر عاشقانه و عاطفی «الشعر الغنائی» می‏گویند، به غنایی ترجمه کرده‏اند و به دو معنی اشعار عاشقانه و بزمی به کار می‏برند. به هر حال معادل قدیم آن غزل است. باید توجه داشت که مراد از اشعار لیریک در ادبیات اروپایی، شعری است کوتاه و غیرروایی که گوینده در آن فقط احساسات خود را بیان کند و از این رو مرثیه را هم باید جز و ادب غنایی دانست، و اگر شعر، بلند و روایی باشد مثل خسرو و شیرین، به آن Dramatic Lyric یعنی شعر غنایی نمایشی یا داستانی می‏گویند. شعر لیریک ممکن است عاشقانه باشد؛ در این صورت به آن Love Lyric می‏گویند به معنی شعر عاشقانه یا تغزلی یا غزلی.

در شعر غنایی، گاهی سخنگو خود شاعر است و گاهی کسی دیگر. به هر حال برخلاف آن‏چه در نظر اول به ذهن متبادر می‏شود، ممکن است شاعر Persona باشد یعنی نقابی بر چهره داشته باشد و خود واقعی را مطرح نسازد. پس، شخصیت مطرح در شعر را نباید با شخصیت واقعی شاعر خلط کرد. نه ولک می‏نویسد:

«شکل‏گرایان روسی برآنند که انطباق بین ساختمان دستوری ثابت زبان و انواع ادبی را نشان دهند. یا کوبسون ادّعا می‏کند که شعر غنایی صیغه‏ اول شخص و زمان حال است در حالی که حماسه صیغه سوم شخص و گذشته است (به «من» گوینده حماسه به صورت سوم شخص نگاه می‏شود- من عینیت یافته)»

در شعر فارسی، ادب غنایی به صورت داستان، مرثیه، مناجات، بثّ الشکوی و گلایه و تغزل در قوالب غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی و حتی قصیده مطرح می‏شود. امّا مهم‏ترین قالب آن غزل است. در غزل قهرمان اصلی معشوق است و قهرمان دیگر که عاشق و خود شاعر باشد، معشوق را بهانه کرده و گلایه‏ها و آرزوها و احساسات خود را مطرح می‏کند.

در خاتمه باید به این نکته اشاره کنم که ارسطو در تقسیمات خود از ادب، شعر غنایی را مطرح نکرده بود؛ امّا البته شارحان و دنباله‏روان ارسطو بدان اشاره کرده‏اند.

شیخ گفت دیگر بار بیاید رفت و او را بگویی که آراسته به زینت دنیا و مست و مخمور دوستی دنیا به بازار آیی، فردا در بازار قیامت نترسی کی گرفتار آیی؟

منشأ ادب غنایی

همان‏طور که اشاره شد، شعر غنایی در دو معنی به کار می‏رود:

۱- اشعار احساسی و عاطفی. ۲- اشعار عاشقانه.

در ادبیات ما بیشتر این معنی دوّم معروف است و لذا ما محور بحث را بر آن می‏نهیم. برخی از منتقدان اصل اشعار عاشقانه را به روابط مرد و زن در دوران مادر سالاری- که جامعه تحت حکومت زن بود- مربوط کرده‏اند؛ و اشعار عاشقانه را همان ستایش‏ها و اوراد و اذکاری دانسته‏‏اند که مردان برای زن حاکم بر قبیله یا جامعه می‏سروده و می‏خوانده‏اند. بدین ترتیب در عصر الهگان و ارباب انواع مونث و در دوره‏یی که ریاست جوامع کشاورزی بر عهده زنان بوده است، مدایح و اورادی در ستایش ایشان رواج داشته است که بعدها به صورت سنن ادب غنایی درآمده است.

در بسیاری از مناجات و اوراد اگر به جای خدا، معشوق را تصور کنیم در معنی خللی ایجاد نخواهد شد. زیربنای ادبیات عرفانی هم از این دیدگاه همان ادب غنائی است. عارفان نخستین فی‏الواقع ادب عاشقانه را تفسیر و تأویل عرفانی کرده‏اند و این معنی از تفسیرهای شیخ ابوسعید ابوالخیر در اسرارالتوحید کاملاً آشکار است:

شیخ ابوسعید به حسن مودب می‏گوید برو در شهر بگرد و منکرترین شخص را نسبت به ما بیاب و از او برای ما ساز و برگی بطلب. حسن مودب سرانجام علی صندلی را می‏یابد که در حانقاه خود نشسته بود و «شاگردان در خدمت وی و او کتابی مطالعه می‏کرد». حسن خواهش شیخ ابوسعید را مطرح می‏کند. علی صندلی که «مردی نکته‏گوی و طناز» بود به مسخره می‏گوید: «اینت مهم شغلی و فریضه‏کاری!… برو ای دوست کی من کاری دارم مهم‏تر ازین کی من چیزی به شما دهم کی شما… این بیت برگویید و رقص کنید:

آراسته و مست به بازار آبی

ای دوست نترسی کی گرفتار آبی»

حسن مودب

دست خالی بر می‏گردد و ماجرا را به شیخ ابوسعید می‏گوید. «شیخ گفت دیگر بار بیاید رفت و او را بگویی که آراسته به زینت دنیا و مست و مخمور دوستی دنیا به بازار آیی، فردا در بازار قیامت نترسی کی گرفتار آیی؟» حسن مودب دوباره به نزد علی صندلی می‏رود و تفسیر عرفانی بیت را می‏گوید. «او سر در پیش افگند و ساعتی اندیشه کرد و گفت فلان نانوا را بگوی و صد درم سیم از او بستان کی شما کی سرود را چنین تفسیر توانید کرد من با شما هیچ چیز ندارم و کسی با شما برنیاید!»

شیخ ابوسعید از دیدگاه عرفانی گاهی اشعار عاشقانه‏یی را که قوّالان در مجلس او می‏خواند تصحیح می‏کرده است:

«شیخ گفت امشب ابراهیم خوانده است:
من بودم و او و او و من، اینت خوشی

این چنین سه چهار تن بود، چنین باید گفت:

من بودم و او و او و او، اینت خوشی»

شکی نیست که ارسطو هیچ سخنی از نوع غنایی در فن شعر نمی‏گوید،اما این نیز مسلم و آشکار است که در نزد غربیان، عمده‏ترین انواع ادبی،سه نوع حماسی، غنایی و نمایشی‏ بودند (جواری، ۱۳۸۳، ۱۳۴). عوامل پیدایش شعر غنایی، چنین است که «لیریسم بیان شخصی‏ یک من یا ” ej “است که رمانتیک‏ها بسیار خواهان آن بودند تا این من شخصی را «من»شاعر بدانند که در پس شخصی‏ دیگر پناه گرفته است.» (همان،ص ۱۳۵).استاد شفیعی کدکنی، این مسئله را خیلی زیبا تحلیل کرده است. وی می‏نویسد: «شعر حماسی در دوران طفولیت جوامع به وجود می‏آید و شعر غنایی ، شعری است که در دوران جوانی جامعه‏ها رشد می‏کند بدین گونه‏ که فرد «خویشتن خویش» را باز می‏یابد و نداهای درون خویش را می‏شنود» (شفیعی کدکنی،۱۳۷۲ ب،ص ۹).وی عوامل آن را به کار بردن بسیار «من»،نیاز به لذت، بدبینی برخاسته از دست‏ نیافتن به آرزوها، رنج حاصل از اندیشه درباره بودن و کوشش‏های‏ ذهن در باب آزادی و…می‏داند (همان).جواری در ادامه به بحث‏ منشأ ادب غنایی می‏پردازد و آن را به دو بخش اشعاری عاطفی و حسی و اشعار عاشقانه تقسیم می‏کند (جواری، ۱۳۸۳، ۱۳۶-۱۳۷). وی زیباشناسی سعر لیریسم را در درون‏گرایی، غیر تخیلی بودن‏ و لازم بودن می‏داند (همان،ص ۱۳۸-۱۳۹).

گفتنی است که در اروپا، شعر غنایی گونه‏های فرعی نیز داشته‏ است که عبارتند از: مرثیه، عروسی‏نامه، ترانه، چکامه و چاپاره‏ پیوسته (فرشیدورد،۱۳۷۳، ۶۶-۶۷). مطلب دیگر اینکه شعر غنایی در ایران، با شعر غنایی در غرب دارای اشتراکات و اختلافاتی‏ است که به دلیل ذکر نکردن آنها در کتاب انواع ادبی، در اینجا به‏ آنها اشاره می‏شود. از تفاوت‏های اشعار غنایی در اروپا با اشعار غنایی‏ در ایران، یکی این است که انواع فرعی شعر غنایی در اروپا، بیشتر بر حسب شکل آنها طبقه‏بندی شده، در حالی که انواع شعر عموما و شعر غنایی خصوصا در فارسی، قالب خاصی ندارد. اینگونه شعر دیگر اینکه شعر غنایی فارسی گسترش بیشتری دارد،ولی در ادبیات اروپا وسعت چندانی ندارد. دیگر اینکه شعر غنایی در اروپا، در آغاز پیدایش توأم با موسیقی بوده، ولی در فارسی چنین چیزی نبوده است. همچنین، شعر غنایی در ادبیات اروپایی،کوتاه است. در حالی که در فارسی‏ چنین شرطی برای آن نیست و بلندترین منظومه‏ها و کوتاه‏ترین‏ رباعیات و دوبیتی‏ها می‏توانند قالب شعر غنایی باشند. اما شباهت‏ این نوع در ادبیات فارسی و غرب، در این است که گونه‏های فرعی‏ مرثیه، فتح‏نامه، شراب‏نامه و عشق، در هر دو ادبیات دیده می‏شود؛ نظیر فتح‏نامه ی، پینداردر غرب و فتح‏نامه‏های عنصری و فرخی در ادبیات فارسی، اشعار سافوو آنا کرئون‏درباره ی عشق و شراب‏ در عرب و خمریه‏های منوچهری و رودکی و…در ادبیات فارسی‏ (همان،ص ۶۸-۶۹).

زمینه اجتماعی و خاستگاه شعر غنایی:

در فرآیند تحول و تکامل جامعه انسانی پدید آمده است. بعد دیگر شعر غنایی رسیدن به حدی از امنیت، آسایش و رفاه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. هم شاعر باید به حدی از بی نیازی و استغنا برسد تا شعر بسراید و هم جامعه باید به حدی از استغنا برسد که به شاعر اجازه دهد خود را نشان دهد و چنین شعری بسراید.

استغنا

مثبت: در حدی از رفاه باشیم که از همه چیز زندگی لدت ببریم و به آرامنش و آسایش برسیم. منفی: از خیر تمام لذات دنیوی بگذریم و دور بی نیازی از دنیا و تمام لذات دنیوی یک خط قرمز بکشیم و از طریق کناره گیری از آنها به آرامش برسیم . شعر غنائی و شاعر آن نیازمند همین آسایش و آرامش است. فرقی نمی کند استغنا مثبت یا منفی باشد.

‏سیر تاریخی غزل اجتماعی

در تاریخ ادبیات منظوم ایران، غزل به طور مألوف و عربی و عادتی، قالب عشق و دلدادگی و زیبایی و طنازی و رعنایی است. دوست داشتن و دوست داشته شدن، ناز و نیاز معشوق و عاشق، حدیث وصال و هجران، دقایقی زودگذر و فرّار و صل و شب‏های سیاه‏ و دیرپای هجر، اشک و آه عاشق در دوری از معشوق و شوق و بی‏تابی، در انتظار وصل. اشعار غنایی و عمدتا غزل و تغزل بازگوکننده‏ تأثیرات و احساسات عمیق شاعر و عواطف بیدار و زلال او نسبت به‏ انسان- انسان از جنس مخالف-، علایق مشترک روحی و عاطفی، طبیعت و زیبایی‏های آن است و طبیعت به اضافه انسان، انسان به‏ اضافه عشق و عشق به اضافه بیم و رجاء و این همه گنجانده شده در قالبی با توانش بیش از دویست بحر از پنج تا پانزده بیت و خصوصیات‏ دیگر که در کتاب‏های بلاغی و بدیعی شرح داده شده‏اند.

انسان- شاکله ی بغرنج، مبهم و اسرارآمیز انسان- از دو پدیده ی مبهم‏ به وجود می‏آید: «فکر» و «احساس» یا با منشأ صوری و مکانیکی‏ «مغز» و «قلب». پس طبیعی است که شعر هم برخاسته از این دو عامل ممتاز، مهم و تعیین‏کننده باشد، مانند اشعار مولانا، سعدی، حافظ، صائب و…که جنبه فکری و عاطفی آنها به طور توأمان و نیز امتزاج تفکیک‏ناپذیرشان کاملا محسوس است.

غزل زبان زیبایی است و پرچم عشق. شاعران غزل‏سرا در پیشینه دراز آهنگ شعر پارسی معمولا مردانی- یا زنانی- هستند اهل قبیله عشق و زیبایی‏ستایی و لذت یا رنج‏گرایی. غزل بیانه عشق‏ است و زیبایی و احساسات حادث شده به تبع زیبایی و عشق. غزل‏ از عشق می‏گوید و از ارتباط بشری در قالب محدود یا گسترده‏ محدوده ی آن به یک فرد مربوط است مثل معشوق و گستره ی آن به‏ مردم مرتبط است و جامعه در میدان گسترده ی آن در غزل فارسی در کنار توصیف معشوق و ستایش او گاه غم‏ها، رنج‏ها، بثّ الشکوی‏هاو مضامینی از این دست هم آمده است.کما اینکه در نمونه‏های‏ قدیم غزل فارسی می‏تواند در مواری مسائل اجتماعی و سیاسی و حکمی و دینی و کلامی را هم ببینیم. اما به هر حال در دیرنگی و در ذهن و حافظه ی تاریخی ملت ما غزل با عشق و دلدادگی اقتران و امتزاجی بسیار نزدیک دارد. شاعران متأخر و معاصر ایران کوشیده‏اند تا با ایجاد تنوع و تحول در غزل فارسی از این قالب مألوف، مأنوس، ساده و دوست داشتنی هدف‏های اجتماعی و سیاسی خود را مطرح‏ کنند و «غزل متعهد» را به وجود آوردند که این پدیده به خصوص‏ از زمان مشروطه و اواخر دوران قاجار تاکنون ادامه داشته است و به ویژه در دهه‏های اخیر غزل اجتماعی و سیاسی جایگاه و پایگاه‏ استوار و گسترده خود را در میان مردم جامعه شعر دوست ادب‏گرای‏ باز کرده است. نتیجه اینکه در دوران معاصر مثلا هوشنگ ابتهاج (هـ- .الف.سایه) که یکی از چهرهای پیشاهنگ شعر نوی فارسی است‏ و از این لحاظ شهرتی دیرسال دارد از نظر خلق غزل‏های اجتماعی‏ و سیاسی نیز به طوری موازی در مطمح‏نظر و علاقمندی مردم قرار گرفته است.

در میان انواع مختلف آثار ادبی، منظومه‏ها و در میان انواع مختلف منظومه‏ها، منظومه‏های غنایی و تعلیمی بیش از سایر گونه‏های ادبی می‏تواند این نقش را ایفا کند. زیرا گستردگی فضای داستان‏پردازی و محدودیت نداشتن شاعر در ابعاد مختلف، زمینه وسیعی را در اختیار او قرار می‏دهد تا تصویرگر شرایط و حال و هوای حاکم بر جامعه خویش از جهات مختلف باشد.

بدین لحاظ حیطه تحقیق و تفحص این تحقیق به منظومه‏های غنایی، تعلیمی محدود شده است، اما به دلیل آنکه تعداد این قبیل منظومه‏ها در ادب فارسی بسیار زیاد و بررسی تمامی آنها عملا غیرممکن است اختصاصا منظومه‏های غنایی، تعلیمی به جای مانده از قرنهای پنجم تا اواسط قرن هفتم هجری موردنظر قرار گرفته است،

براین‏اساس در بخش منظومه‏های غنایی به ورقه و گلشاه عیوقی، لیلی و مجنون و خسرو و شیرین نظامی پرداخته‏ایم. سپس بوستان سعدی را به عنوان شاخص‏ترین منظومه تعلیمی مورد بحث و بررسی قرار داده‏ایم.

ورقه و گلشاه

عشق و حماسه دو مضمون کلی است که منظومه ورقه و گلشاه را می‏سازد. موضوع این داستان، مکانها، اشخاص، آداب و عادات گفته شده در آن، تماما به قوم عرب و سرزمین عربستان مربوط می‏شود. ماجرای اصلی داستان درباره عشق پاک و معصومانه دو یار دبستانی نسبت به یکدیگر است که از قضا پسر عمو و دختر عمو هستند و به دلیل مؤانست دایم، آتش عشق در دلهایشان شعله‏ور شده است. گلشاه دختری بسیار زیباست‏. به‏طوری‏که آوازه زیبایی و جمالش به گوش همگان رسیده و بسیاری را ندیده، دلباخته کرده است. پاکدامنی و خویشتنداری، تقید به حفظ آبرو و حیثیت فردی و خانوادگی، شرم و آزرم، صبر و شکیبایی، وفاداری تا سرحد فدا کردن جان برای معشوق، زیرکی، دستانگری، چرب‏زبانی، فرهیختگی و بهره‏بندی از تعلیم و تربیت مکتبخانه‏ای از دیگر صفات و خصایل پسندیده‏ای است که گلشاه بدان متصف شده است. جنگاوری و چابک‏سواری امتیاز دیگری است که به او نسبت داده شده است و البته تا حدود زیادی اغراق‏آمیز می‏نماید. جامعه‏ای که گلشاه در آن زندگی می‏کند، جامعه‏ای است که مردان آن به دختر و زن نه به عنوان یک انسان، بلکه به عنوان ابزار تمتع و تلذذ خود می‏نگرند، بنابراین به محض با خبر شدن از حضور دختری زیبا در فلان قبیله به خود اجازه می‏دهند در حال و هوای جشن و سرور مراسم عروسی او ناجوانمردانه به قبیله‏اش بتازند، همه چیز را ویران کنند و او را بربایند و به قبیله خود برند تا کامی از او بگیرند. طبیعتا در چنین جوامعی کامجویی نامشروع مردان بلهوس منجر به ایجاد جنگهای قبیله‏ای خونین می‏شود. ناگفته پیداست که عشق و دلدادگی هم جایی در میان این قوم ندارد. مردان این دیار که گویی هرگز طعم شیرین عشق را نچشیده‏اند، وقتی معشوق دلخواه عاشقی را از او می‏گیرند، ساده‏لوحانه می‏پندارند که با دادن زنی دیگر و یا تقدیم ده کنیزک ماهرو به او می‏توانند درد عشقش را تسکین دهند. چنانکه پدر گلشاه به ورقه می‏گوید:

دهم من تو را خوب دلبر زنی

پری چهره و شمع هر برزنی

نگاری کجا غمگسارت بود

سزاوار و شایسته یارت بود(عیوقی،۱۳۴۳، ۸۴)

پادشاه که به کمک دسیسه‏های مختلف به وصال گلشاه دست یافته است نیز می‏گوید:

اگر ورقه بیدل خسته تن

به نزد من آید ستاند ثمن

دهم مر وِرا ده کنیزک چو ماه

کنم من سپیدش گلیم سیاه(همان، ص ۷۳)

غافل از آنکه غم زن نیست، غم گلشاه است.

طبیعتا در چنین حال و هوایی، معیارهای مادی تعیین‏کننده نهایی موقعیت خواستگاران می‏شود و والدین در واقع دختران خود را به ثروت و موقعیت اجتماعی خواستگاران آنها می‏فروشند بدون اینکه به راضی یا ناراضی بودن آنان توجهی داشته باشند.والدین گلشاه نیز برخلاف تمایل دختر خود در مقابل پول و مقام پادشاه شام سرتسلیم فرود می‏آورند و عهد و پیمانی را که با ورقه بسته‏اند، نقض می‏کنند؛ (شفیعی، ۱۳۸۶، ۷۵-۷۰) به همین دلیل گلشاه به شکوه می‏گوید:

ز بهر درم به غریبی مرا

بدادند بی امر و فرمان من(عیوقی ،۱۳۴۳، ۷۵)

ورقه هم معترضانه خطاب به عمو می‏گوید:

از این کرده خود تو را شرم نیست؟

کسی را به نزد تو آزرم نیست؟

که فرزند خود را تو بفروختی

به ننگ اندرون دوده اندوختی…(همان، ص ۸۷-۸۶)

در میان این اقوام معمولا پدران به تنهایی یا تحت‏تأثیر دیگران سرنوشت زندگی مشترک دخترانشان را رقم می‏زنند و دختران رنج‏دیده این دیار جز در خود شکستن، سکوت و تسلیم راهی نمی‏شناسند. گلشاه نیز آرام و بی‏صدا چون شیئی فروخته شده به خانه خریدار منتقل می‏شود تا نمیه دوم زندگیش را در اسارت مردی دیگر به نام شوهر سپری کند، زیرا می‏داند در چنین محیطی آنچه البته به جایی نمی‏رسد فریاد است. اگرچه این سکوت و تسلیم آرام آرام او را به گرداب مرگی اندوهبار می‏کشاند و باعث می‏شود تا او مأیوس و ناکام تن به خاک سرد گور بسپارد.

در واقع ورقه و گلشاه هر دو عاشقان دلداده‏ای هستند که قربانی عقب‏ماندگی‏های فرهنگی و اجتماعی جامعه خود می‏شوند. آنان ناگریز سرنوشت تلخ و اندوهباری را که جامعه برایشان رقم زده است می‏پذیرند و ناکام و دلسرد به مرگی که تعصبات عرفی، فرهنگی و اجتماعی جامعه بر آنان تحمیل کرده است، می‏میرند و بستر سرد گور آرامگاه مشترکشان می‏شود.

لیلی و مجنون

داستان لیلی و مجنون هم داستانی است که در میان قبایل عرب و در سرزمین عربستان اتفاق افتاده است.بدین لحاظ حال و هوای آن شباهت تام به حال و هوای داستان ورقه و گلشاه دارد، یعنی همان فضای آکنده از تعصبات خشک و خشن و استبدادهای مردانه بر آن سایه انداخته و سرنوشت شخصیت‏های اصلی داستان را تحت‏تأثیر قرار داده است. در داستان لیلی و مجنون همانند داستان ورقه و گلشاه شاهد وقوع جنگهای خونینی هستیم که عامل ایجاد آن دستیابی به دختر دلخواه است.زیرا در تفکر این قوم زن نه انسانی‏ آزاد، بلکه شی‏ء قابل تملکی است که می‏توان با اعمال زور و قدرت تصاحبش کرد، اگرچه خود به تجربه دریافته‏اند که:

هر زن که به دست زور خواهند

نان خشک و عصیده شور خواهند(گنجوی، ۱۳۶۳،ج ۱، ص ۱۲۰)

در فضای حاکم بر لیلی و مجنون، همانند فضای حاکم بر ورقه و گلشاه مردسالاری مطلق حاکم است و پدر می‏تواند هرگونه که می‏خواهد سرنوشت فرزندان و به خصوص دختران خود را رقم بزند.او حتی می‏تواند آنان را بفروشد و یا سرد ببرد!هنگامی که پدر لیلی به کسی که از جانب مجنون برای خواستگاری از لیلی آمده است می‏گوید: «اگر دختر مرا به کمترین بنده خود ببخشی، او را چون عود در آتش تیز بسوزانی، در چاهش افکنی و یا بر روی او تیغ‏کشی و نابودش سازی با تو مخالفت نخواهم کرد اما به مجنون دیوانه دختر نخواهم داد و اگر نپذیری می‏روم و سر او را می‏برم و در پیش سگ می‏افکنم تا از نام و ننگش رها شوم» (همان، ج ۱، ص ۱۲۰-۱۱۸)به روشنی احساس تملک بی حد و حصر خود را نسبت به دخترش اظهار می‏دارد. نگرش معامله‏گرانه به امر ازدواج از دیگر اموری است که در داستان لیلی و مجنون همانند داستان ورقه و گلشاه به چشم می‏خورد. پدر مجنون وقتی برای خواستگاری از لیلی به نزد پدر او می‏رود، می‏گوید:

معروفترین این زمانه

دانی که منم در این میانه

هم حشمت و هم خزینه دارم

هم آلت مهر و کینه دارم

من در خرم و تو در فروشی

بفروش متاع اگر بهوشی

چندان که بها کنی پدیدار

هستم به زیادتی خریدار

هر نقد که آن بود بهایی

بفروش چو آمدنش روایی(همان،ج ۱، ص ۷۱)

سخنان او در حقیقت به سخنان کسی می‏ماند که برای خرید شی‏ء دلخواه خود به بازار رفته و با شخص فروشنده وارد مذاکره شده است!اگرچه پدر لیلی نقد بهایی خود را به خریداری دیگر و با قیمتی بیشتر می‏فروشد و در این داد و ستد فقط تأمین رضایت خریدار و فروشنده است که مورد نظر قرار می‏گیرد نه هویت شی‏ء فروخته شده! بدین ترتیب لیلی همانند گلشاه به ازدواجی ناخواسته تن در می‏دهد و از زندان خانه پدر به زندان خانه شوهر منتقل می‏شود:

شویش همه روزه داشتی پاس

پیرامن در شکستی الماس

تا نگریزد شبی چو مستان

در رخنه دیر بت‏پرستان…(همان، ج ۱، ص ۲۰۹)

در واقع آنچه لیلی را به نشستن در خانه شوهر وادار می‏سازد یکی بیم جان است:

با شوی ز بیم جان نشسته(همان، ج ۱، ص ۱۸۳)

و دیگر حشمت شوی و شرم از خویشان:

از حشمت شوی و شرم خویشان

می‏بود چو زلف خود پریشان(همان، ج ۱، ص ۲۳۳)

تعصب کور حاکم بر فضای فرهنگی- اجتماعی چنین جوامعی معمولا حفظ نام و ننگ را امری بسیار مهم جلوه می‏دهد، به‏طوری‏که سایر امور تحت‏الشعاع آن قرار می‏گیرد. به همین دلیل پدر لیلی با وجود آگاهی از عشق شدید لیلی و مجنون نسبت به یکدیگر، فقط برای حفظ نام و ننگی که آداب و سنن حاکم بر جامعه او، معیارها و حد و مرزش را مشخص کرده است، با ازدواج این دو مخالفت می‏کند و از مجنون به دلیل آنکه دخترش را سرزبانها انداخته و نام و ننگش را در معرض خطر قرار داده است ابراز تنفر و بیزاری می‏کند. از طرف دیگر لیلی هم به دلیل آنکه دست‏پرورده همین محیط است تمام همّ و غمّ خود را مصروف حفظ این نیکنامی می‏سازد و آنچنان در حفظ آن مبالغه می‏ورزد که حتی به خود اجازه نمی‏دهد تا هنگام مرگ راز عاشقی خود را با مادر و یا با دوستان همسن و سالش در میان بگذارد. بنابراین ناگزیر به رازداری مفرط و سکوتی مرگبار و کشنده روی می‏آورد. اعتراض نکردن لیلی به تصمیم‏گیری نابجای والدین در رضایت دادن به ازدواج او با ابن سلام دلیل دیگری بر صحت این مطلب است.

نه تنها لیلی بلکه تمامی دخترانی که تحت حاکمیت چنین اندیشه‏های تعصب‏آمیزی به سر می‏برند، به تدریج می‏آموزند که از ابزارهایی چون تسلیم‏پذیری، سکوت، رازداری و در خود شکستن برای حفظ نام و ننگ خویش بهره جویند و می‏کوشند تا به هر طریق ممکن حیثیت فردی و خانوادگی خود را حفظ نمایند و زبان تلخ شماتت‏گویان را بر خود ببندند، حتی اگر این امر به قیمت بر باد رفتن آمال و آرزوهایشان باشد و موجبات ناکامی و مرگشان را فراهم سازد.چنانکه در مورد لیلی و گلشاه چنین می‏شود. بنابراین بسیار طبیعی است که چنین دخترانی در تمام عمر خود حسرت پسر بودن را در دل داشته باشند و به دلیل زن بودن خود احساس زبونی و درماندگی نمایند. چنانکه لیلی به حال مجنون آشفته غبطه می‏خورد و بر مرد بودن او رشک می‏برد:

او گرچه نشانه‏گاه درد است

آخر نه چو من زن است مرد است…(همان، ج ۱، ص ۱۸۴)

در واقع می‏توان گفت: تقید شدید به حفظ نام و ننگ، مستوری مفرط، حصاری شدن، ترس و آزرم، غبطه خوردن، دودلی و تردید، سکوت، تسلیم‏پذیری، رازداری مفرط و سرانجام ناکامی و مرگ از اصلی‏ترین مشخصه‏هایی است که در زندگی و سرنوشت اکثر دختران چنین جوامعی قابل مشاهده است.

شاید خالی از لطف نباشد اگر در اینجا چند بیت از اظهارنظر یکی از مردان عرب به عنوان نماینده تفکر اعراب، در مورد زنان نقل گردد تا تأییدی باشد بر آنچه تا بدین جا در مورد نگرش مردان عرب نسبت به زنانشان بیان کردیم:

زن گر نه یکی هزار باشد

در عهد کم استوار باشد

چون نقش وفا و عهد بستند

بر نام زنان قلم شکستند…

زن چیست؟نشانه‏گاه نیرنگ

در ظاهر صلح و در نهان جنگ

در دشمنی آفت جهان است

چون دوست شود هلاک جان است…

این کار زنان راست‏باز است

افسون زنان بد دراز است(همان، ج ۱، ص ۱۴۴)

خسرو و شیرین

داستان خسرو و شیرین داستان دلدادگی دو شاهزاده است که با وجود بهره‏بندی از همه امکانات دربار، جای خالی عشق را در قلب خود احساس می‏کنند، بنابراین دل به عشقی اختیاری و خود خواسته می‏سپارند تا بدین وسیله خلأ موجود خود را پر کرده باشند. خسرو پادشاه هوسباز و کامجویی است که از دستیابی سریع و آسان به آنچه دلش می‏خواهد، به شدت دلزده و بیزار شده است، بنابراین به دلخواه خود وارد بازی شیرین و بلند مدتی می‏شود تا نیاز روحی خود را برآورده کند.

به روشنی پیداست که ساده‏ترین و آسانترین راه خسرو، برای دستیابی به شیرین، آن است که به محض درخواست کاوین از جانب او با تقاضایش موافقت نماید و به سادگی وی را به حباله نکاح خود درآورد، همان‏گونه که با مریم و شکّر اصفهانی چنین‏ کرد، به خصوص آنکه هیچ کس چون شیرین از حیث حسب و نسب و موقعیت خانوادگی و اجتماعی، حسن و جمال و سایر صفات و فضایل مطلوب اخلاقی، شایستگی مقام شهبانویی ایران و لیاقت همسری خسرو را ندارد.

از طرف دیگر خسرو که به علت عشرت‏طلبی و کامجویی فراوان، ید طولایی در شناسایی زنان و شیوه رفتار با آنان دارد، به خوبی می‏داند که هیچ کس برای او شیرین نخواهد شد، اما مسأله اینجاست که چرا با او این‏گونه رفتار می‏کند و با وجود علاقه و عشق وافر به شیرین در مقابل خواست معقول و منطقی او برای ازدواج آن همه مقاومت و سرسختی از خود نشان می‏دهد، در حالی که شکر اصفهانی را بسیار زود به حباله نکاح خود در می‏آورد، بدون آنکه شکر چنین درخواستی از او داشته باشد.

پاسخ به این سؤال در همان جمله آغازین نهفته است، خسرو که از دستیابی سریع و آسان به آنچه دلش می‏خواهد خسته و دلزده شده است، از وجود شیرین کمال مطلوبی برای خود می‏سازد تا با اشتیاق طولانی مدت در دستیابی به او بتواند همواره آتش شوق و عشق را در دل خود شعله‏ور و فروزان نگه دارد.

شیرین زن کاملی است که از حسن و زیبایی خداداد بهره فراوان دارد، علاوه بر این بسیار مدبر و زیرک، بزرگ‏منش و خودستا و در عین حال فروتن و متواضع، پایبند به مقام موقعیت خانوادگی و شخصیت اجتماعی، عفیف و پاکدامن، آشنا به رسم دلبری و دلنوازی، مغرور و مقام در برابر عشقهای هوس‏آلود و ناپاک، ناصح و خیراندیش، آشنا به وظایف همسرداری و وفادار است.می‏داند که دستیابی سریع و آسان به وصال او، شأن وی را در حد شأن ده هزار کنیزک حاضر در حرمسرای خسرو پایین می‏آورد و نازل می‏سازد، در حالی که اشتیاق وصال او چون شوق دستیابی به کمال مطلوب موجبات تعالی و تکامل مادی، روحی و معنوی خسرو را فراهم می‏سازد و او را از قرار داشتن در مرتبه نازل هوسبازی و عشرت‏طلبی به مرتبه والای تکامل و مردانگی می‏کشاند و از خسرو شکست‏خورده، خوشگذران و هوسباز، پادشاهی رفته‏اش را دوباره به دست آورد. دل هرجایی و هرزه‏گرد او را به وجود یک معشوق و یک همسر قانع سازد، علم بیاموزد و در میدان عشق و وفاداری آنچنان پیش رود که در واپسین لحظات حیات به خود اجازه ندهد حتی برای طلب جرعه‏ای آب همسر عزیزش را از خواب ناز بیدار سازد. به یقین چیزی جز اکسیر عشق نمی‏تواند چنین تحول عمیقی در خسرو ایجاد کند و اکسیر عشق، همان حقیقت ارزشمندی است که خسرو آگاهانه از ابتدا تا انتهای ماجرا به دنبالش می‏گردد. فرهاد هم با اکسیر عشق به شیرین آنچنان متکامل و متعالی می‏شود که دیگر نمی‏توان او را رعیتی در میان سایر رعایای جامعه به حساب آورد. او با دلسپاری به این عشق، در حقیقت راه بی‏بازگشتی را در پیش می‏گیرد که سرانجام او را به حریم اسطوره‏های جاوید عاشقانه می‏کشاند و جاودانه می‏سازد. بنابراین می‏توان گفت: وجود شیرین به عنوان معشوق، عامل رشد، تعالی و تکامل همه جانبه مردان عاشق در این داستان است.

نکته دیگر اینکه محیطی که شخصیت تکامل یافته دختری چون شیرین در آن شکل می‏

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نظرات:



اخرین مطالب